در این سروده، انگیزه و کارایی بکارگیری آچارعنصرا (یک و چهارعنصر) را در چهاربخش آورده‌ام
 

فراوانی و فزونی بسیاری داده‌هایی که با آنها روبرو هستم را با آتش نزدیک‌تر دیدم
پراکندگی، گوناگونی و آشفتگی داده‌ها در ذهنم را با باد هماهنگ‌تر یافتم
پایه و بنیادی که دسته‌بندی را بر آن استوار می‌کنم، یعنی نام یکتا و چهارعنصر را در جایگاه خاک نشاندم
روند اندیشیدن برای دسته‌دسته کردن پدیده‌ها و پندارها را با نماد آب نشان داده‌ام



گمان می‌کنم بتوانم این را از گونه‌های ساختار اندیشه هندسی بنامم
که با چیدن واژگان روبروی هم و گسترش روند آن، با پر کردن جاهای میانشان یا بازچینی ریز و درشت آنها فراهم می‌کنیم و پایه و نمودار ساماندهی و بررسی را پدید می‌آوریم

*

به سالی بسته‌ای آمد به دستم
که من از ریشه‌ی بومِ تو هستم

دو جفت از گوهر بیخ جهان را
همی در پای اندیشه ببستم

بگفتم این خردورزان روان‌اند
نمی‌مانند اینجا که نشستم

به دوشم دید هزاران گونه پندار
که آیا زین فراوانی نخستم؟

بگفتا این همه را چون توانی
بگویی من به کارِ بهره بستم؟

بیاور بیکران آن شاخه‌ها را
که دسته‌دسته تا پایه فرستم

بدانم رازِ بنیادِ تنه را
که از آگاهیِ آشفته رَستم

بُنِ دانش بر آخشیگان بچیدم
ز شاخه‌سار تاجش مستِ مستم

و آن شالوده را بر تار مویی
نشاندم تا نگویی بت پرستم
*
همچنین نگاه کنید به این نوشته درباره عناصراربعه


*
گردش در آخشی‌آباد
سخنرانی پیشوا


همه ساله در جشن سرزندگیِ آغاز بهار، پیشوای آخشی‌آباد سخنرانی دارد.
اینبار من هم آنجا بودم و این چکیده‌ای است از آنچه توانستم دریابم

مردم فرهیخته‌ و به‌سامان آخشی‌آباد!
من، کم و بیش از رنج‌های شما آگاهم.
من می‌دانم که ما در چارچوبی از دسته‌بندی زندگی‌ می‌کنیم که گاه گمان می‌کنید دست و بال شما را می‌بندد.
من می‌دانم که مردم سرزمین‌های دیگر، گاه به ما چنان می‌نگرند که گویی دانش پیشرفته‌ای نداریم و در شیوه اندیشه‌ای کهن مانده‌ایم.
ولی از یکتای بی‌همتا که بگذریم؛ چیزی در آفرینش نمی‌یابیم که همه ارزش‌ها را یکجا داشته باشد؛
سرزمین ما هم چنین است.؛ پس سرخورده نشویم و ارزش‌هایمان را بازشناسی کنیم.
ما می‌دانیم که سرزمین‌هایی هستند که سرآمد و تاجِ سرِ دانش‌اند
ولی شیوه‌ی آخشی‌آباد، تهِ دانش و آگاهی است؛ بیخ و پایه و تنه‌ی آن است
تنه‌ای که شاخسارِ همان تاجِ سرها هم، کم و بیش بر آن می‌نشیند
و این را در پیروزی‌های فراوانمان در کارزار جهانی "بیاب" که "بستر یکپارچه اندیشه بومی است"، بارها نشان داده‌ایم

640
بیاد بیاورید آن زمانی را که از انبوهِ داده‌نگاره‌ها و دسته‌بندی‌های گوناگون گیج و پراکنده بودیم و خردجویانمان از یادگیری دلزده شده بودند
ولی اکنون، هر آخشی‌نگار تازه‌ای که فرا‌می‌گیریم، تنه و درخت آگاهی ما را پایدارتر و شکوفاتر می‌کند؛ چرا که بر یکپارچگی استوار است.

چه فراوانند گردشگران و خردجویانی که به آخشی‌آباد می‌آیند و درباره سامان‌ یافتن اندیشه‌ و از پس آن، آسایش روانشان پیام‌های خشنودی می‌فرستند
621

این سرافرازی سرزمین آخشی‌آباد است که بهره‌وری‌اش در گفتگوها و نشست‌ها و کارِ گروهی در جهان پیشتاز است؛ چرا که:
کودک و بزرگسال، فرهیخته و نوآموز، سرپرست و زیردست، شهری و روستایی و کارشناسان رشته‌های گوناگون؛ همگی به یک زبان و ساختار اندیشه گفتگو می‌کنند.
592

اگر برنامه‌نویسی بر ساختار رایانه، امروزه در جهان، دست‌آوردی ارزنده و کارامد است؛ ما سال‌هاست که با برنامه‌نویسی ساختار اندیشه مردمانمان، همین کار را در تن و جان زنده‌ی خودمان فراهم کرده‌ایم.
کجای جهان، برای بخش‌های شیوه زندگی‌شان، چنین نمادهای گویا و فراگیری به کار برده‌اند؟؛ که همچون نمادهای راهنمایی و رانندگی، گروه بسیار بزرگی از مردمان را با هم هماهنگ کند.

به یاد بیاورید که تا چه اندازه مردمان ما، چشم به راه ساختار اندیشه سرزمین‌های دیگر بودند؛ ولی امروزه به این خودباوری رسیده‌ایم که تنه‌ی آخشیگان ما، چنان استوار است که بسیاری اندیشه‌های دیگر را در آغوش می‌کشیم، بی آنکه آشفته شویم و بنیاد اندیشه‌ی خود را ببازیم.
مردم آخشی‌آباد، از کم‌مهری‌هایی که به شیوه خردورزی شما می‌شود، دلسرد و افسرده نشوید؛ من امید به روزی دارم که جهانیان درمی‌یابند که اگرچه آب نوشیدنی بسیار کهنی است، ولی امروزه، همچنان بسیار گواراست
*
جَنگ شناختی


*
سخنان روانشاد دکتر کوروش صفوی درباره اندیشه بومی

*
داده نگار همخوان
29 568 / 592 /621

ی جور دسته بندی، برا همه چی!

سال‌هاست که به این اندیشه می‌افتم؛ که آیا می‌شود، یک جور دسته‌بندی برای همه چیز پیدا کرد؟! با رنگ و ریخت گویا!
 زمانیکه در نوشته یا نموداری، به یک دسته‌بندی بر می‌خورم و پس از آن، در بخشی دیگر یا جای دیگر، یک جور دیگه دسته بندی می‌بینم؛ اینجا و اونجا، در یک شاخه یا در رشته‌های گوناگون، انبوه نمودارها و دسته‌بندی‌ها، با رنگ‌های گوناگون؛ برایم سرسام آور است؛ نمی‌توانم این همه را در یاد نگه دارم؛ به جای سامان گرفتن، نا‌به‌سامانی تازه‌ای پیدا می‌کنم.
چه بسا یک نمودار یکسان رو هرجایی جور دیگری رنگ آمیزی کرده‌اند یا به ریخت‌های گوناگون کشیده‌اند؛ درون چارگوش، سه گوش یا گردی! یکبار این را بالای نمودار آورده‌اند، جای دیگر همان را زیر نمودار!

چه خوب می‌شد یک زمینه را بخش‌بندی کنیم، به هر بخش، کلید‌واژه‌ی پایه‌ای و رنگ و ریخت بدهیم، که جای آنها هم همواره روشن باشد؛ آنگاه دسته بندی در شاخه‌ها و رشته‌های گوناگون را روی همین زمینه بچینیم
این زمینه بشود پیوند یکپارچه میان همه نمودارها یا داده‌نگاره‌های ما.
به‌به! چه خوب می‌شود! اینگونه به اندیشه‌ام سامان یکپارچه‌ای می‌دهم و میان پدیده‌ها و پنداره‌ها در رشته‌های گوناگون، پیوند گویایی می‌یابم و می‌توانم از این همخوانی‌ها، برداشت‌های راهگشایی بپرورم.

خوب! این چشم‌اندازی است که امیدوارم به آن نزدیکتر و نزدیکتر شوم


هنگامی که با دسته‌بندی چهاربخشی آب و باد و خاک و آتش در یک کتاب پزشکی ایرانی آشنا شدم، درآنجا دیدم یک شیوه دسته‌بندی، برای گیاه، خوراک، سرشت آدم‌ها، شبانه‌روز و فصل‌های سال به کار برده‌اند؛ این در اندیشه‌ام ماند و رهایم نکرد؛ جوری که این شیوه را در زمینه‌های گوناگون پی گرفتم؛ کم‌کم برای آنها، رنگ و ریخت و جانمایی یافتم که پشتوانه‌ی روشنی داشته باشد.  پانزده سال از آن روزها می‌گذرد و من این دسته‌بندی را در صدها نمودار یا داده‌نگار در سایت آچارعنصرا آوردم.
*

آچارعنصرا چیست؟
گمان نمی‌کنم  نام چهارعنصر به گوشتان نخورده باشد؛ یا شاید نام های دیگر آن، مانند، چارعنصر، عناصر چارگانه، عناصر اربعه یا آخشیگان یا چهار آخشیج را شینده باشید.
همان آب و باد (هوا) و خاک و آتش؛ که می‌شود گفت:
چهارعنصرها یا چارعنصرا
من یک آ به سر آن افزوده‌ام، که نشانی است از همان یکتا و یگانه‌ی بی همتا و فراگیر؛ که روی هم می‌شود:
آچارعنصرا
ابزاری که برای دسته‌بندی و چیدمان پدیده‌ها و پنداره‌ها در اندیشه‌مان به کار می‌گیریم.
ابزاری که در بسیاری رشته‌ها و زمینه‌ها، پیش دستمان می‌آوریم تا شیوه‌ای یکدست و یکپارچه برای همه آنها پیش رویمان داشته باشیم.
برای نمونه، در رشته‌های علوم طبیعی؛ مانند پزشکی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، جغرافیا و زمین‌شناسی 
در رشته‌های علوم ریاضی و فیزیک؛ مانند نظریه مجموعه‌ها، یکاهای اندازه‌گیری، جابه‌جایی گرما 
در رشته‌های علوم انسانی؛ مانند، مدیریت، روانشناسی، خودشناسی، منابع انسانی، جغرافیای انسانی، بازار کار و داد و ستد، کارآفرینی، علوم سیاسی
در رشته‌های هنر و ادبیات؛ مانند، معماری، نقاشی، موسیقی، هنرهای نمایشی، سروده‌ها و واژه شناسی
در همه‌ی اینها، با ابزار آچارعنصرا ، نگاره‌های زمینه‌ای یکپارچه یا همخوانی پیش رو می‌آوریم که با رنگ و ریخت و جانمایی و کلیدواژه‌هایی گویا، کنار هم نشسته‌اند.

پس ما اینجا، تنها با آب و باد و خاک و آتش طبیعی که پدیده‌های آشکاری هستند سرو کار نداریم؛
بلکه، از این نام های آب و باد و خاک و آتش عنصری یا چهار نماد ناب (چارناب) بهره می‌گیریم که این دسته‌بندی و سوگیری را نشان دهیم؛ در اندیشه و نمودارها و داده‌نگارهایی که پیش رویمان می‌آوریم یا در اندیشه‌مان می چینیم و از آن سخن می‌گوییم.

برخی به بکارگیری واژه‌ی عنصر در اینجا خورده می‌گیرند؛ که آب و باد و خاک و آتش که عنصر نیستند؛ 
عنصرها همان است که در جدول مندلیف چیده‌اند.
باشد! پس می‌گوییم چهارناب! ولی چون هنوز این واژه آشنا نیست، تا زمانی، از همان چارعنصر بهره می‌گیریم که خواننده‌ها بتوانند بشناسند و جستجو کنند و بیابند!
ولی اگر واژه عنصر یا ناب را از این نگاه ببینیم که چیزی است که به گونه‌های دیگرِ ناب‌تر از خودش بخش نمی‌شود، انگاه شاید بپذیریم که واژه‌های آب و باد و خاک و آتش، نماد‌هایی هستند که گویایی ناب‌ترین ویژگی‌هاست. 
برای آنکه این نمادها یا شناسه‌ها گویا‌تر باشد، نخست از چهار واژه‌ی ناب دیگر، دو به دو یاد می‌کنیم؛ همان‌گونه که پیشینیان در ایران و یونان گفته‌اند و در نمودارهای چهارعنصر در جای جای جهان به آن می‌پردازند. این چهار واژه، که دو به دو روبروی هم خوانده می‌شوند و می‌توانیم آنها را در دو سر بردار بنویسیم؛ چنین‌اند:
گرمی و سردی
خشکی و تری (نرمی)

گرمی آن است که از خود نیروی جابه جایی دارد و بر گرانش و درجامانی چیره می‌شود
سردی آن است که از خود نیرویی ندارد و در جای خود می‌ماند یا گرانش بر آن چیره می‌شود

خشکی آن است که پذیرای دگرگون شدن نیست و ریخت آن مانا و پایدار می‌ماند
تری یا نرمی، آن است که می‌تواند دگرگون شود و ریخت آن، از سر نرمشی که دارد، جور دیگر شود.

 


این دو جفت واژه را، بر دو سر دو بردار می‌نویسیم و بردارها را چون چلیپا روی هم می‌نشانیم
آنگاه چهار جای خالی در چهارگوشه میان آنها را با واژه های آب، باد، خاک و آتش پر می‌کنیم؛ تا اینگونه جا بگیرند:
آتش میان گرمی و خشکی (نزدیک‌تر به گرمی)
باد میان گرمی و تری (نزدیک‌تر به تری)
آب میان تری و سردی (نزدیک‌تر به سردی)
خاک میان سردی و خشکی (نزدیک‌تر به خشکی)

گویی واژه های گرم و سرد و خشک و تر، از آب و باد و خاک و آتش، ناب‌تر هستند که به آنها، دو به دو، بخش شده‌اند:
زیرا این نمودار اینگونه خوانده میشود:
آتش؛ گرم و خشک است، 
باد؛ گرم و تر است
آب؛ سرد و تر است
خاک؛ سرد و خشک است

داده‌نگار 29

ولی همچنان برای نامیدن این شیوه‌ی دسته‌بندی در هم تنیده، از شناسه‌ی آشنای چارعنصر و کم‌کم از واژه‌ی نوآور چارناب بهره می‌گیریم.

اکنون بیشتر به شناخت و کاربرد این چارناب می‌پردازیم، و برای هر یک نمونه‌هایی می آوریم؛ ولی، گویا نمی‌توانم هیچ مانندی در زندگی بیاورم که به راستی ویژگی ناب این چارعنصر را داشته باشد؛ همانگونه که شاید نتوانیم در زندگی عنصری ناب از جدول مندلیف را بیابیم.
پس  نمونه‌هایم را، در کنار هم‌زمینه‌هایی می‌آورم، که روشن شود، هرکدام، به کدام یک از چهارناب دیگر نزدیک‌تر است. برای نمونه، می‌گوییم، از این دو، یکی به باد و دیگری به آتش نزدیک‌تر است. 

 
هنگامی که از آتشِ گرم و خشک سخن می‌گوییم، به پویایی، جنبش، جابه‌جایی یا انجام کاری پرداخته‌ایم؛ که در راستایی خشک و بدون نرمش پیش می‌رود؛ که گویی رژه رفتن یا دستوری که به یک سرباز گفته می‌شود و نیز شلیک و تیراندازی به آن نزدیک‌تر می‌نماید.
ولی زمانی که از بادِ گرم و تر سخن می‌گوییم، به گردش‌ها و چرخش‌های نرم و رها و آزاد پرداخته‌ایم که انگار نمی‌توانیم به سادگی روند آن را پیش‌بینی کنیم، که شاید سر و کله زدن‌های بازی‌گوشانه‌ی کودکان و رقص آزاد و رهایی چون ابر و بخار به آن نزدیک‌تر باشد.
اکنون اگر بخواهیم از آبِ سرد و تر بگوییم، از پدیده‌های با نرمش و پذیرش نمونه می‌آوریم که از خود نیرویی ندارد، و با نیرویی چون گرانش روان می‌گردند. شاید این نمونه‌های زیر، کم و بیش به ویژگی آب نزدیکتر باشد؛ چون آن دمِی که کسی غش می‌کند و  پخش زمین می‌شود یا اسیری که از آنکه بر او چیره است به ناچار پیروی می‌کند؛ یا، خوش‌آیند‌تر بگویم؛ ریخت‌پذیری آبی که در جامی جای می‌گیرد یا رنگ و بوی چیزی که در آن میریزند را به خود می‌گیرد. گویی اینها چون شناختی است که با پذیرش همراه است.
و اگر از خاک سرد و خشک سخن بگویم، از چیزهایی به یاد می‌آورم که نه جابه‌جا می‌شود و نه نرمشی دارد که جورواجور شود. این ویژگی بیشتر می‌تواند یادآور چارچوب خشک و بنیادینی باشد که همواره باید همانگونه بماند. دیوارهای یک دژ یا پیِ پایدار ساختمانی باشد یا چون رفتار کسانی که باور داریم بر پیمان خود پایبند هستند و شاید گویای منش کسانی که آن را خشک و دگم می‌خوانیم؛ نرود میخ آهنین در سنگ؛ مرغ، ی پا داره! 
*

چرا به آچارعنصرا یا آچارناب بپردازیم؟

اگر مانند من از پراکندگی انبوه داده‌ها و دانسته‌ها سرسام گرفته‌اید و در جستجوی راهی برای سامان دادن به آنها هستید و می‌خواهید خانه‌ی اندیشه‌تان را بهتر دسته‌بندی کنید تا دسترسی شما به آنها آسان‌تر باشد و آسوده‌تر شوید، شاید شما هم شیفته‌ی این ساماندهی شدید و خرسندی و شکوفایی این راه را چشیدید.

اگر شما هم دوست دارید بتوانید میان پدیده‌ها و پنداره‌هایی که در شاخه‌های گوناگون به کار می‌روند، پیوندی میان‌رشته‌ای بیابید و برداشت‌های راهگشایی از آنها داشته باشید؛ با شما در میان می‌گذارم؛ که من این آچارعنصرا را سودمند یافتم.

اگر گرایشی دارید که از نمادها و نشانه‌هایی که رنگ و ریخت و کلیدواژه‌ی آنها روشن است، در نوشته‌ها و فراخوان‌ها و آگهی هایتان بهره ببرید و دسترسی و شناسایی آن دسته‌بندی را در پیام هایتان آسان‌تر کنید؛ یا نشانه‌هایی را بر تن همکاران در کار گروهی بچسبانید که رسته‌ی کاری‌شان زودتر آشکار شود، شاید شما هم بخواهید از این شیوه‌ای که در آچارعنصرا آورده‌ام بهره بگیرید. 

اگر می‌خواهید از پیر و جوان و کودک، کم دانش و فرهیخته، سرپرست و زیر‌دست، روستایی و شهری، همگی به اندازه خودشان، از یک زبان سازمانی یکپارچه و شیوه دسته‌بندی آگاهی دهنده و هماهنگی بخش بهره ببرند و سامان یابند، به گمانم این شیوه کم و بیش راهگشا است.

*
آچارعنصرا چگونه به کار می آید؟

آچارعنصرا در دسته‌بندی‌های پایه‌ای به کار می‌آید؛ هر رشته یا شاخه‌ای از دانش، کلیدواژه‌ها و دسته‌بندی‌های پایه‌ای‌تری دارد که ناب‌تر هستند؛ برای نمونه، سه‌گوش و چارگوش و گردی، ریخت‌های پایه‌ای هستند؛ در برابر ریخت‌های پیچیده‌تر. در روانشناسی، درونگرایی و برونگرایی، واژه‌های پایه ای‌تری هستند تا برسیم به واژه‌هایی که با آنها به ویژگی‌های پیچیده‌تری می‌پردازیم.
نخستین نامی که در لینکداین برای این شیوه نگرش به کار بردم؛ این بود
MeBA
که سرواژه هایی است از
Main elements Basic Admin
راهنمای پایه‌ای عناصر بنیادی
*
در سایت آچارعنصرا با نشانی زیر
1and4elements.ir
صدها داده‌نگار را پیش روی شما آورده‌ایم

این داده نگاره ها در دو بخش دسته‌بندی شده اند که بر رویه آن درشت می‌بینید
یکی را با نماد آ آورده‌ایم و به یک، یکتایی و یگانگی، یکپارچگی و مانند آنها پرداخته‌ایم و نام یکتانگار را برای هر یک از این داده نگاره‌ها نوشته‌ام.
دیگری را با نماد چهارعنصر آورده‌ایم و آن را با داده‌نگاره‌هایی با دسته‌بندی بر پایه چهارعنصر پر کرده‌ایم، و نام آن را با سرهم کردن واژه‌های آخشیگان (نام کهن فارسی چهارعنصر) و داده نگار، آخشینگار گذاشته‌ام.

شما دوست دارید درباره چه چیز بخوانید؟
اگر  می‌خواهید درباره‌ی  پایه‌های نخستین آشنایی با این اندیشه بخوانید، کلیدواژه‌هایی چون، چیستی، تعریف یا معرفی را در گوشه‌ی چپ بالایی جستجو کنید تا به گروهی از داده‌نگاره‌ها در این باره دسترسی پیدا کنید.
و اگر در شاخه یا رشته‌ی ویژه‌ای در جستجوی این دسته‌بندی چهاربخشی هستید، همان کلیدواژه را جستجو کنید
در اینجا فهرستی از اینگونه کلیدواژه‌های جستجو را برای نمونه آورده‌ام
جانور، بدن، اندام، پزشکی، گیاه، درخت، میوه، زمین شناسی، 
مدیریت، ساماندهی، منابع انسانی، خودشناسی، روانشناسی، جغرافیای انسانی، نیرد، نماز، قرآن، دین، آیین، اسطوره، افسانه، عرفان، فلسفه، الف، یک، چیستی، تعریف، معرفی
ریاضی، فیزیک، شمار، یکا، جابه‌جایی، توروس، نظریه مجموعه‌ها، موج، اتم، زمان، ستاره‌شناسی
معماری، شهرسازی، هنر، موسیقی، نمایش، پوشاک، نگاره، نقش، ریخت، شکل، احجام، گرافیک تصویرنگاشت، پیکتوگرام، داده نگار، اینفوگراف، دایره رنگ، سروده، شعر، واژگان، ورزش، جام راد