سازمان مفهومی پیشنهادی است برای شناخت چرخه‌های زندگی مردمانی که پیرامون یک باور یا پندار یا مفهوم، پیوند می‌یابد
سازمانی بدون مرز و ارگانیک که نقش و رفتار و منش مردم آن را پدید می‌آورد و وابسته به جا یا سرزمین، جایگاه سازمانی و نام و پست آنها نیست و شاید گاه خود آنها هم آگاه به نقش آفرینی‌شان در این سازمان مفهومی نباشند
به گمانم سازمان مفهومی را می‌توانیم بسیار نزدیک به جامعه بدانیم ولی شاید مردمانی که در یک سازمان مفهومی جای می‌گیرند، پیوندهای گسترده‌ای در شیوه زندگی با هم نداشته باشند، و ما آنها را تنها در چارچوب مفهوم یاد شده در این سازمان شناسایی می‌کنیم
همچنین اینجا نگاه کنید به تفاوت جامعه و اجتماع
مردمان در این سازمان طیفی از نقش آفرینی پررنگ (کانون) و کمرنگ (پیرامون) را پدید می‌آورند
همچنین می‌توان آنها را از دیدگاه شاخه یا زمینه رفتاری نیز در دسته‌بندی چهارگانه آورد
مانند دسته‌های توانمندی، آگاهی، سرزندگی و نگهداری
نمونه اینچنین دسته‌بندی در داده‌نگاره‌های 221 یا 310 و 185 آورده‌ام

 

در این داده نگار:

مفهوم یا باور یا پندار کانونی را در جایگاه خاک جای داده‌ام که پیوندگاه یا اشتراک میان چرخه‌های گوناگون است
دست‌آورد یا سود یا بهره هر یک از مردمان را در آتش دیده‌ام که شاخه‌شاخه و واگرا به سوی خود برداشت می‌کنند
پشتیبانی آنها را در جایگاه آب دیده‌ام که دسته‌دسته و همگرا برای پایداری آن پندار یا مفهوم و باور از خود مایه می‌گذارند
گردشهای گوناگونی که چرخه‌های زندگی این درخت یا سازمان مفهومی را پربار می‌کند را در باد آورده‌ام

 

شاید بتوانیم بگوییم هشتک‌ها هم یک سازمان مفهومی را شناسایی می‌کنند یا پدید می‌آورند
با راهنمایی دکتر مهران آذران دریافتم که مدیریت هولاکراسی، کمی به این دیدگاه نزدیک است
*
هنگامی که نمودار سازمان مفهومی را برای دکتر مهران گرامی فرستادم؛ ایشان پرسشی پیش رویم نهادند؛ که، چه کلید واژه هایی را می‌توان در این جایگاه مفهوم نشاند؟

من به سازمان مفهومی یگانه‌گرایی می‌اندیشم
همچنین سازمان مفهومی آچارعنصرا؛ که این شیوه دسته‌بندی در اندیشه را بها می‌دهند 


کلیدواژه دیگری که امروزه به آن زیاد می اندیشم؛ بومگرایی است
سازمان مفهومی بومگرا
داده‌نگار
555
و همچنین نگاه کنید به
پایداری زیست‌بوم
داده‌نگار 584

بوم، به جا و ویژگی‌های آن اشاره دارد

بدن هر یک از ما، نخستین بوم ماست؛ و شاید بتوان آن را یکای شمارش سازمان مفهومی بومی  دانست
سپس خانه و سرزمین
در پهنه کوچک، چون محله و شهر و روستا
یا پهنه ای بزرگتر، مانند استان و کشور و قاره

بومگرایی، شناخت و گزینش پاسخ های بومی است
راه اندازی توان و نیروهای بومی مردم و آفرینش است
همدلی با منش و شیوه زندگی بومی
همخوانی با ویژگی ها و بهره مندی شایسته از بستر و سرزمین است

*

هرچه به کانون مفهوم (خاک) نزدیک تر می‌شویم، رفتارهای پررنگ‌تر، بنیادگرایانه‌تر، سختگیرانه‌تر و پایبند‌تری می‌بینیم که به شمار کمتر و اندک‌‌تر هستند
هرچه به گوناگونی پیرامون (باد) نزدیک‌تر می‌شویم، رفتارهای کمرنگ‌تر، گوناگون‌تر، رهاتر، آزادانه‌تر و نوآورانه‌تری می‌بینیم که به شمار بیشتر هستند

از آنجایی که کانون و پیرامون به هم پیوند دارند
هرچه رفتار در کانون، درست‌کار و پرهزکارانه‌تر به آن ارزش بنیادی‌تری که پیوند همگانی است، گروه
فراگیرتر و گوناگون‌تری در پیرامون گرد می‌آیند 
 همچنین گمان می‌کنم هرگاه کانون، اندکی کوتاهی کند، پیرامون بسی فراتر رود:


وای به روزی که بگندد نمک


اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
سعدی

 در اینجا پیوند کم و زیاد شدن این دو را در فیزیک و فرمول آورده‌ام
583

 

داده نگار همخوان
4 ، 5 ، 6 ، 157 ، 206 ، 323 ، 444 ،
469 ، 624