درخت پَرزادی، پرهیز و آزادیست
خاکِ تنه، خوددار، تاجش رها بادیست
چون در میان دارد، تابان یکی بالی
بارِ چنین داری، پرهای فرزادیست
*
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
سعدی
*
الهی آب عنایت تو به سنگ رسید، سنگ بار گرفت، سنگ درخت رویانید درخت میوه بار گرفت چه درختی؟
درختی که بارش همه شادی، مزهاش همه انس و بویش همه آزادی درختی که ریشهٔ آن در زمین وفا، شاخ آن برای رضا، میوهٔ آن معرفت و صفا، حاصل آن دیدار و لقا
مناجات نامه، خواجه عبدالله انصاری
*
الهی غیر از المهای تو جای شادی نیست و جُز از بندگیت روی آزادی نیست
مناجات نامه، حواجه عبدالله انصاری
*
*
و گفت: هر کسی از وی آزادی طلبند و من ازو بندگی که بندهٔ او در بند او به سلامت بود و آزاد در معرض هلاکت.
شیخ ابوالعباس قصاب، تذکره الاولیا
*
ریشه و پی گر ز خودداری نشیند پایدار
بهتر اندر چرخِ گردونش، بماند ماندگار
گر درون پایه گردشهای گوناگون رسد
کم بماند جای مانای خودش در سازگار
این سروده را پس از دیدن این پیام در لینکدین آوردم
با سپاس از آقای محمدباقر خوشبخت