داستانسرایی (فیلمنامه)
آخشیآباد
FoulementOne
چکیده
یک شرکت دانشبنیاد به نام آخشیآباد، با منشی نوآورانه در زمینهی الگوواره (پارادایم) یا مدل ذهنی یک و چهارعنصر کار میکند
که به آن آچارعنصرا یا آچارناب میگوید
آنها در داستانهای پیاپی در زمینهها و رشتههای گوناگون، برای چارهجویی فراخوانده میشوند
برخی از این چالشها دم دستی و کوچک یا خانوادگی و برخی بزرگ و کلان و فراگیراند؛ کشوری یا شاید جهانی
در همه اینها، در بررسی راهکارها به گونهای، از نمودارها و دادهنگارههای آچارناب بهره میگیرند
بازیگران کلیدی
گردانندگان کلیدی آن چهار تن هستند
که خود و زیرگروهشان را با این نامها میخوانند
آچارزا؛ اندیشهگر آنهاست و دستهبندیهای چهاربخشی را میچیند و فلسفه این کار را میداند
گربهسان؛ کارکردگرا و بازارگردان گروه است
بزآ؛ نگهداری و پایش زیرساختها را در دست دارد و بیشتر این داراییها مانند جا و چیدمان و ابزار از آن اوست
میربچه؛ که پیوندهای مردمی، رویدادها و دیدارها و هنر و نوآوریها را میپرورد
*
جا
جای کار آنها، خانهای است با معماری ریشه دار ایرانی
آچارزا؛ در پادیاو یا حوصخانهی این خانه جای دارد که پر از کتاب است و ابزار سنجش و پردهی نمایش دادهنگارهها
گربهسان؛ اتاق شاهنشین را در دست دارد که چشمگیر است و همهی ابزار کار و آبدارخانه هم در اتاق های کناری آن است
بُزآ؛ در سرداب و پستوی خانه یا جایی دنج و بسته سر میکند که قفل و بست و گنجه دارد
میربچه؛ بیشتر روی تابی نشسته که از شاخه درختی درحیاط آویخته است و از همان درخت به بام مهتابی و بهارخواب میرود و در آن بازیها و عروسکهای چهارعنصری دارد؛ همه جا سر میزند، به ویژه شاهنشین
*
پوشاک
آچارزا؛ ردای بلند میپوشد و دستار مانندی به سر میبندد با زمینههای رنگی آبی و سفید
گربهسان؛ شلوار کتان شش جیب میپوشد و کمی ورزشکاری؛ ولی چشمگیر؛ با رنگهای زمینهی آجری و خردلی
بزآ؛ کت و شلوار بر تن میکند، اتوکشیده؛ شاید با کلاه شاپو؛ به رنگهای خاکی و خاکستری
میربچه؛ شاد و رنگی و آزاد میپوشد
دادهنگار همخوان
53 / 332