شاید این داده نگار کمی جنجالی باشد؛ زیرا، بسیاری نمی‌پسندند که  برچسب ویژگی‌هایی را به گروهی از مردم بزنیم
این دسته‌بندی را با شناخت ساده‌ای که از زندگی مردمان سرزمین‌ها داشته‌ام آماده کرده‌ام

گرچه می‌دانم در هر سرزمینی، شاید همه گونه مردمی یافت می‌شود؛ ولی، برآیندی از آنچه کم و بیش از ویژگی پُررنگتر مردمان شناخته‌ایم را پیش رو آورده‌ام
این دسته‌بندی از این رو برایم ارزشمند بوده که هنگام سنجش مردمان سرزمین‌ها با یکدیگر، به گوناگونی سرشت آنها بپردازم و راهی بیابم در برابر آن برخوردی که گویی ارزش‌های یکی را بر سر دیگری می‌کوبد
و نیز با این شیوه شناخت، بر این می‌اندیشم که ساختار سازمانی درخور کشور خودمان چیست؟ و شکوفایی درونزای ایرانی چگونه است؟
تا از این گمراهی بگریزیم که
کلاغه اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت

*

چکیده‌‌ای از آنچه در زیر می‌خوانید را در چارچوب این پرسش ساده و آرمانی از خودم آورده‌ام که به گمانم رنگ و بوی تفکر سیستمی دارد 
در یک کار گروهی در سازماندهی جهانی، چه کاری را به چه کسی می‌سپارید؟
در پاسخی ساده شده می‌گویم:

در سازمانی جهانی، کم و بیش
ساماندهی بررسی‌های علمی آشکار و برنامه ریزی و ابزار رسانه‌ها را بیشتر به اروپا و آمریکای شمالی می‌سپارم
سازماندهی انجام کار گروهی را بیشتر به شرق آسیا
رهبری منابع انسانی، زوایظ عمومی و کارهای هنری را بیشتر به آمریکای جنوبی، آفریقا و هند 
و پایه‌ریزی بنیاد ارزش‌ها و پایش آن را بیشتر به غرب آسیا

تا با یکدیگر هم افزایی کنند و در هم آمیزند
*
چه ویژگی‌هایی مرا به این دسته‌بندی کشانید
 

آب؛ اروپا
گویی گرایش جستجو و کنجکاوی و شناخت و برنامه‌ریزی از یک سو و توان رسانه‌ای از سوی دیگر و همچنین همگرایی در انجام برنامه‌ها در مردمان اروپا چشم‌گیرتر باشد
همانگونه که آب، ریخت جایی که در آن ریخته می‌شود و یا ویژگی و مزه‌ی آنچه در آن باشد را به خود می‌گیرد و گویی آن را می‌شناسد
و نیز ویژگی رسانایی آب و همچنین همگرایی آن و نرمش هماهنگ گروهی از ماهی‌ها را نشانه‌هایی از این همخوانی یافتم
پسوند "ایسم" در هنر و فلسفه و سیاست، برایم گویای گرایش آنها به شناخت و نیز جُستن منش‌های تازه است و نیز پرورش مدگرایی و فراورده‌های نو به نو، چون آبی روان می‌ نماید
کتاب پرآوازه‌ی انسان خردمند، فراوانی اکتشاف و بهره گیری سردمداران اروپایی در کشورهای جهان را، در سنجش با دیگر کشورها، بسیار پررنگ می‌یابد.  
نمونه هایی از فیلم های اروپایی در یادم می‌گذرد، که سرافرازی از جان باختن در راه دانش و جستجو، در آنها .پررنگ می‌نماید
و همچنین کتاب ها و فیلم های کاراگاهی که پیچیدگی های فراوانی را تو در تو میبافند، بسی ژرف تر از اندیشه ی ساده

جای‌جای اروپا هم یکسان نیست، که آن را در داده‌‌نگار 419 آورده‌ام


دخترکی با موهای بور، پوست و شاید چشمان روشن، بازی آموزشی می‌کند

پسرکی با موهای بور و پوست و چشم روشن، می‌گوید به شما چیزی می‌آموزم
 


آتش: آسیای شرقی
شاید پرکاری از ویژگی های آشکار مردمان شرق آسیا باشد
مردمانی که نام پیشه و جایگاه کاری شان را در کنار نام خودشان به کار میبرند
واژه ژاپنی کاروشی برای مرگ از پی پرکاری آمده؛ پدیده‌ای که گویا در کره و چین هم فراوان است و در جای دیگری از جهان درباره آن شاید نشینده‌ام.
ورزش های رزمی از این سرزمین‌ها در جهان گسترش یافته و گویا پرشتابی ورزشکاران این سرزمین‌ها زبان زد است
دیوارهای بزرگ چین و دستورکارهای یافته در آن و یادآوری جنگآوری مغول ها؛ لشکر سربازان سفالی و نیز کتاب روشنگر و پرآوازه هنر رزم (سان تزو) که امروزه نیز کاربردهای راهبردی فراوان دارد، نشان از خوی پرتلاش کار گروهی و سازماندهی جنگی دارد.
در فیلم های این سرزمین‌ها، ساماندهی در کارها و پیشه‌ها و دستورها، پررنگ می‌نماید
ریخت نوشته‌هایشان گویی نشان از پویایی اندام دارد، زبان بدن آنها هنگام فروتنی گویی سراسر اندامشان را دربر می‌گیرد و نِدایشان بُرَنده می‌نماید
با نشان اژدها و رنگ مایه های زرد و سرخ و گزینش نام رودخانه زرد

شاید شمار زیاد مردمان چین و گرمی فراوان گوارش آنها که پذیرای خوراک های گوناگون تری هست، نشانی دیگر از سرشت رو به آتش باشد
یک پیام در لینکدین درباره ژاپن که من بیشتر به ویژگی گرم و خشک بودن آن نگاه می‌کنم 
کودکان چشم بادامی، توانایی و کارایی خود را نمایش می‌دهند
کودکی با چشمان بادامی، توانایی و کارایی خود را نمایش می‌دهد

چیره دستی چینی ها

باد؛ آفریقا، آمریکای جنوبی، هند، بومیان استرالیا
مردمانی که گویا به سرزندگی بیش از هرچیز بها می‌دهند
به گمانم مردمان آفریقایی توانسته‌اند جایگاه ویژه‌ای در جهان با آواز و رقص و موسیقی به دست آورند
و پدید آورنده‌ی شیوه‌های نوینی چون جاز و بلوز باشند

نمود بها دادن به سرزندگی و بازیگوشی و دوستی و مردمواری در منش آنها برایم پررنگ می‌نماید
همچنین گرمی و تری اندامشان را در ورزش‌هایی چون دو میدانی و بسکتبال در جهان به نمایش بگذارند
کم و بیش آمریکای جنوبی هم سرشار از سرمستی و چرخه‌ی روانگردانی و آواز و نوا و پایکوبی است و مردمانش پوشش گلدار رنگین می‌‌پوشند و با توپ فوتبال هنرمندی می‌کنند 

"قاره‌ای که در دل آن، بزرگترین نقطه‌ی سبز رنگ زمین وجود دارد. جایی که زمین نفس تازه می‌دمد‎.
احساس در دل این منطقه بیشتر از هرجایی جریان داشته و با حقیقت زندگی ترکیب شده است.

گویا ادبیات هم از این دم مسیحایی بی‌نصیب نمانده است. ادبیاتی که انگار یک جای خالی بزرگ در ادبیات جهان را پر کرد و آن هم رئالیسم جادویی بود".

سرزمین شعر و افسانه های مایا و آزتک و جایی برای آشنایی با عرفان سرخپوستی و شمنی
 جشن رنگ (هالی) در هند و گوناگونی فرهنگ مردمانش و نیایش‌های شادمانه‌شان گویی رنگ و بوی باد دارد و فیلم هندی، گویی سرزمین آرمانی پرهیجان کودکانه و مردمی و یا مهرجویی آسمانی و دلسپاری باداباد، پندها و پیام‌های فراوان درباره منش زندگی، آمیخته به آواز و دست افشانی را به نمایش می‌گذارد 
شیوه تکان دادن سر و گردن هندی‌ها، گویی منش و نشانی از نرمش و پذیرش را می‌نماید
پیام‌های فراوانی از گوروهای هندی درباره منش زندگی پیش رویمان می‌آید و گویی سرزمینی است که رهروان، نمود فراوان منش درویشی را می‌‌یابند
برگزاری آیین مرگ شادمانه را در این کشور یافتم
و نرمش رهبرشان گاندی ( روان بزرگ) در سخت‌ترین رودروریی‌ها، زبانزد است
همان نرمش و گذشتی که در نلسون ماندلا نیز درخشان بود
و بومیان استرالیا با آن نگرش روان پرور و بینی گشاده و دم پرتوانشان  که در دیجیریدو می‌دمند و با روان آفرینش در هم می‌آمیزند

کودکان آفریقایی، دست خالی، هنر خود را به نمایش می‌گذارند

یک سیاه‌پوست با ابزار ساده خود را برای بسکتبال آماده میکند


خاک؛ شرق آسیا
گویی اینجا، پیوندگاه یا تنه‌ی پیوند سه قاره است
سرزمینی با کهن‌ترین نمودهای شهریگری (تمدن) . همچون میان رودان و فرارود

پنج شهر بزرگ جهان در گذر زمان
جایی که پیامبران بسیار  از آن برخاسته که پیام های بنیادین آفرینش و شیوه زندگی و پیامد آن را به مردمان برسانند
جایی که باورهایشان و یا حلال و حرام و چهارچوب‌های پرهیز پایگاه ویژه‌ای دارد

آیین های مردمی که به جشن یا سوگواری برای بزرگانی که جانشان را پای باورهایشان گذاردند میپردازند؛ عید قربان و دهه ی محرم و قربانی شدن مسیح برای پاک کردن گناه مردمان
گویی این مردمان هرساله، باورهایشان را لایه لایه زیر غلطک سنگین ارزش‌ها میکوبند تا سخت و استوار گردد
ورزش‌هایی چون کشتی و وزنه برداری که برپایه پایداری و وزن و استواری است در این سرزمین ها سرآمد می‌نماید
ویژگی غمخواری که به افسردگی نیز از آن یاد می‌شود در این جا گویی بیشتر به چشم می‌خورد
من آن را همچون جایگاه مادر در خانواده می‌بینم (
داده‌نگار
200)
و گویی کانون ریشه و خانواده، جایگاه ویژه‌ای دارد
پایبندی به ارزش‌های در زندگی روزمره خود را با نام تعارف نشان می‌دهد، اینان بسیاری رفتارها را در خود فرومی‌خورند تا پایشگر ارزشها و هنجارها باشند
و بر پرهیز پافشاری دارند و آنرا راهی برای شکوفایی می‌دانند
شاید مردمان این سرزمین ها خیلی به کتابخانی در جهان شناخته شده نباشند؛ که، به گمانم آنها بیشتر گرایش دارند تا با کلید واژه‌ها و نام بزرگان و سروده‌های کوتاه و بازخوانی ارزش‌ها، راه خود را بازشناسند و بر آن پایدار و استوار می‌مانند
سه گوش (مثلث) خیام، جایگاه ابن سینا در پایه‌های پزشکی و سروده‌ی سعدی (بنی آدم ...) بر سردر سازمان ملل از این دست هستند؛ بنیادی 
پژوهش درباره مفهوم (کانون مصداق‌ها) رویکرد دیگری است که به گمانم در این سرزمین‌ها به آن بسیار بها داده یا می‌دهد؛ این پیشینه فلسفی در ایران و یونان که از نزدیکترین کشورهای اروپایی به این گوشه از شرق آسیاست، آشناست

 

کالین رنان، پژوهشگر و نویسندهٔ چند کتاب دربارهٔ تاریخ علم و از نویسندگان دانش‌نامهٔ بریتانیکا، در کتاب تاریخ علم کمبریج، به گوشه‌هایی از ریشه‌های شرقی دانش یونانیان اشاره کرده‌است:
"فیثاغورس در جوانی از مصر و بابل دیدن کرد و شاید همین دیدار بود که به او انگیزه داد ریاضیات بخواند و بگوید همه چیز عدد است. او جبر، هندسه و هارمونی را از تمدن میان‌رودان آموخت".
ویکی پدیا/فیثاغورس

 

رابرت دی کاپلان، ایران را نخستین ابرقدرت جهان می‌نامد و آن را در جایگاهی کانونی (محوری) می‌بیند و به قفقاز نگاه ویژه‌ی راهبردی (استراتژیک) دارد. پیتر براون، ایران را ابرقدرت جهان باستان و قلعه خاورنزدیک می‌خواند؛ سرزمین‌هایی که کانون انبار زیرزمینی انرژی و کانی هاست (ژئوپلتیک ایران...)
جوزف کمبل در کتاب زندگی در سایه اساطیر، ایران (شصت درجه شرقی گرینویچ) را مرز نگرش شرقی و غربی می‌خواند

  "پروکوپیوس" از زبان امپراتور رم "ژوستی نی ان":
" درخون پارسيان (سربازان ايراني ) يك ماده اختصاصي وجود دارد كه باعث مي‌شود ترس نداشته باشند ، بي باك و مغرور باشند و تسليم نشوند . اگر هم احيانا اسير شوند ، برخلاف سربازان ساير ملل دربرابر فاتح زانو نزنند و عجز و لابه نكنند. بازور نمي‌شود اسير ايراني را به بيگاري وادار كرد و يا با شكنجه غرور و شخصيتش را شكست .

من نمي دانم ايران چه آبي دارد كه بذر « نهايت ميهندوستي » را در جان مردمش پرورش مي دهد "…

"حدود یک‌صد سال قبل، هالفورد مکیندر قلب جزیرهٔ جهانی را منطقهٔ آسیای مرکزی معرفی کرد که شامل قزاقستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان، بخش‌هایی از شمال افغانستان و شمال خراسان ایران، و بخش‌هایی از شکم روسیه در مرز کشور قزاقستان می‌شود، یعنی منطقهٔ عمومی شرق دریای خزر. فرض مکیندر این بود که هر کس بر این هارتلند یا قلب حیاتی سرزمین جهانی حکومت کند، بر جهان حکومت خواهد کرد. گمان بر این است که هیتلر تحت وسوسه-های ژئوپلیتیسین خود هاوس هافر، در لشکرکشی به سوی شرق، در صدد دستیابی به سرزمین‌های ماوراء آرال و خزر بود که البته تا منطقهٔ چچن بیشتر نتوانست پیش‌روی کند."
*

راز پایداری ایران، پیامی در لینکدین
پویانمایی درباره جایگاه جغرافیایی و زمین شناسانه و کشورداری ایران
*


چهارعنصر و ساختار "اندیشه هندسی"
این شیوه دسته‌بندی، که گویا خاستگاه آن به ایرانشهر یا یونان باز می‌گردد، نیز به گمانم بر ویژگی خاک می‌نشیند
اینگونه که با نشاندن واژه‌هایی که در بردارهای روبروی هم (سردی و گرمی /خشکی و تری) جای می‌گیرند، هندسه‌‌ای می آفریند و سپس با پر کردن جاهای خالی میان آنها، آن را متبلور می‌سازد
مانند گره چینی یا رسمی بندی 
بنابراین منطق خود را از جانمایی هندسی واژگان می‌گیرد 

نگاه کنید به داده نگاره‌های 29 / 448

*
بخشی از نوشته‌ی دکتر اسلامی ندوشن 
که از این پیام آقای امیر بهبهانی در لینکدین برداشت کردم
... من این خوش‌ باوری را داشته‌ام که در هیچ موقعیّتی از این کشور امید برنگیرم. یک نیروی مرموز، یک هسته‌ زایا - که نگفتنی است- در قعرِ فرهنگِ این سرزمین و مردمِ آن می‌بینم که دلم را قرص نگاه می‌دارد.

* * *

آیه 84 سوره اسراء

بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد، و خدای شما به آن که راهیافته‌تر است (از همه کس) آگاهتر است.
*

در نوشته زیر، با دو دیدگاه درباره جهانی شدن آشنا شدم
با این داده‌نگار 51، دیدگاه دیگری را می‌توانیم در این زمینه پیش رو آوریم:
یکپارچگی با شناخت گوناگونی‌ها و جایگیری ویژگی‌های درخور در ساز و کار همخوان با آن
 نگاه کنید به  درخت آشنایی 492 (شناخت همخوانی‌ها و گوناگونی‌ها)

"غالبا جهانی شدن به دلیل ویژگی ادغام کنندگی آن فرایند گذر از تنوعات به وحدتها تلقی شده است. از چنین منظری جهانی شدن به دلیل خصلت همگون سازی خود موجب همگرایی و همسویی ملتها شده و تمایزات اهمیت خود را از دست می¬دهند. چنین تلقی را به دو شیوه می¬توان توضیح داد.

نخست آنست که انسانها همگی به سوی فرهنگی واحد در حال گذر بوده و افزایش ارتباط بین انسانها سبب شده است تا همفکری و همسویی بیشتری بین آنها حاصل شود. نتیجه طبیعی چنین همفکری، جامعه¬ای همگون و واحد در عرصه جهانی است که در آن انسانها دارای ویژگیهای مشترکی هستند. چنین تصوری غالبا بدوی بوده و با تأمل بیشتر نابسندگی آن کاملا آشکار می¬شود. حتی در فرض پیدایش یک جامعه جهانی واحد تفاوتها و تمایزها هرگز از بین نرفته و تجربه تاریخی جوامع انسانی نشان داده است که حتی در درون اجتماعات کوچکتر نیز تنوعات و تمایزها باقی مانده و گاه بسیار برجسته می¬شوند.

اما شیوه دیگری نیز برای بیان همسویی و همگرایی بین انسانها در جامعه جهانی وجود دارد و آن نه تلقی صرفا ماهوی پیدایش یک جامعه همگن در عرصه جهانی، بلکه پیدایش ویژگیهای برجسته مشترک در عرصه جهانی در فرآیند سیطره یک فرهنگ بر فرهنگهای دیگر و تأثیر گذاری فرهنگ مسلط است. چنین تسلطی امری تصادفی و محتمل بوده و محصول رقابت و نزاع بین فرهنگها است. البته میزان کامیابی فرهنگ مسلط در همگون سازی در عرصه جهانی بستگی به توان و میزان سیطره آن داشته و چنین سیطر¬ه¬ای در طول زمان قابل تغییر، تبدیل و زوال است و بستگی تامی به میزان قدرت و توان فرهنگها و تمدنهای رقیب دارد. به نظر می¬رسد چنین تصویری از وضعیت آینده بشری می¬تواند برخلاف تصور نخست، توضیح دهندگی بیشتری نسبت به وضعیت جدید بشری در عرصه جهانی شدن ارائه نماید".

برگرفته از: جهانی شدن و سرانجام نزاع گفتمانها، غلامرضا بهروزلک

*
داده‌نگاره‌های همخوان
25 / 26 / 52 / 53 / 112 /
120 / 164 / 165 / 309 / 314 / 419 / 554 606 619



 

 

حبیب طالبی
در توضیحات راجع به باد و معادل جغرافیایی آن ، سیال و سرمستی باد را در تکنیک های سینمایی آمریکای لاتین می توان دید به راحتی در تدوین غیر خطی و دوربین ِ روی دست و سیال ِ با پلان سکانس های طولانی ، حسِ باد را می شود درک کرد