در این داده‌نگار، واژه‌های همخوانی را دو به دو روبروی هم جای داده‌ام
هر چهار واژه، گرچه در زمینه روانشناسی یا عرفان کاربرد دارند، اما نمی‌توان گفت که چهارگانه پیوسته‌ای هستند

 

خودآگاهی را، که نشان از آشکاری و روشنی و هشیاری و آگاهی دارد و در نشانه‌شناسی با روز و خورشید پیوند می‌یابد را با آتش همسوتر دیدم
ناخودآگاهی را که نشان از پنهانی و در سایه بودن و نیمه‌هشیاری یا نیمه‌آگاهی دارد و در نشانه‌شناسی با شب و ماه پیوند می‌یابد را با آب همخوان‌تر یافتم

دریافت شهودی، با آن پیچیدگی و در هم تنیدگی ابرآلود شناخت روانی‌اش را با باد هماهنگ‌تر گمان کردم
و دریافت تجربی، با آن خط کشی‌ها و اندازه‌گیری‌های کالبدی‌اش را در جایگاه خاک نشاندم
*

با سپاس از آقای امیر بهبهانی که مرا با کلیدواژه های زیر اشنا کردند
در این پیام ایشان در لینکدین
بخشی از پیام:
منِ دیالوژیک ( بازیگر) که در مرز میان منِ مکانیکی ( ناظر) و منِ ارگانیک (حاضر) پدیدار می‌گردد، توان گفت و شنود با خود را در غیاب دیگری پیدا می‌کند. اما برای گریز از بازیچه گشتن و یا بازی‌نگر بودن و ناظرِحاضر/ بازیگر شدن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی!

دیالوژی جریانی است دایمی بین خودآگاه و ناخودآگاهِ فرد بنحویکه در آن با یگانه شدن این دو، سوژه به اَبَرآگاهی (وجدان) رسیده و به “کل” شبیه می گردد. ابرآگاهی یعنی اینکه فرد می داند که چه می داند و در عین حال می داند که چه نمی داند و با یکی کردن آن ها می رسد به اینکه می داند که چه می تواند و در لحظه می داند که چه نمی تواند
دیالوژی و ابرآگاهی؛ برگرفته از دی‌داد


*
داده نگاره های همخوان


41 / 92