جان جانا
نیایش همگانی
دوست همدل
شیوه زندگی مردم


مان مانا
ساخته ی دیرپا
خانه ی خودمان
نگهداشت سرزمین


*
من از آن روز که در بند تو‌ اَم، آزادم
سعدی


*
یک ریسمان فکندی، بردیم بر بلندی
من در هوا معلق، و آن ریسمان گسسته
مولانا

*
مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا 

هر که تقوا پیشه کند، خداوند براى او راه خروج از تنگنا قرار مى‏دهد
قرآن؛ طلاق 2
*
هرکه از جایگاه خدا پروا کند
برایش دو باغ بهشت است

قرآن؛ الرحمن 46
644

*
در نهانخانه‌ی تن، کالبدِ خاک و گلی
یک جهان پُر شده از راه‌گشا جان و دلی

این سروده را از پس این یادداشت دکتر مهران آذران در زیر فرسته‌ای درباره مانِ‌مانا نوشتم
"
در درون، خود واقعي ، حوزه واحد ، حوزه همه امكانات، نياز به قفل نداره بينهايته و همه چيز و همه كس و همه جا رو شامل ميشه"
*
تا که آسوده به تنهایی شدم
همچو نوآور، شکوفایی شدم

پس از دیدن این پیام در "کوزی کورنر"


*
گردش در آخشی‌آباد

شکوفه‌ی شادِ شکافِ کوه

گروه شکوفه‌های شاد در اشکفتِ آخشی‌آباد
نوازشِ نسیمِ  آوایش را به گوشمان می‌داد
 

در شکافِ توی کوهی، جانِ من جانانه‌وار
بسته در این کَنده کُنده، مهربانی نازدار

خاکِ پایِ چارچوبِ سخت او را خاکسار
در پرستش چون نسیمی دَم دمَیده، بوسه‌دار

سازه‌ای با سنگ و گِل، از دیرباز و چهاروار
شد نیایشگاه مردم، گونه‌گون، گردونه‌وار

بر چلیپا، ته‌رنگِ چار‌در‌چاری گُمار 
بر سرش با تاق و ایوان، گردشِ گنبد نگار

چون که باید پاس دارم خانه را پرهیزگار
گشته‌ام آزاد و دلخواه و رها، آسوده‌کار

چهار دیوارت ببند و پرده‌ها پوشیده دار
تا نوازش‌ها بری با دلگشا، مستانه‌وار

یک نگهداری که پاید خانه را آنجا گذار
تا که کودک را به بازی‌ وا رهانی شادوار

مانِ مانا، میخ کوبیده زمین را ریشه‌دار
جانِ جانا، می‌شکوفد هرکجا دیوانه‌وار

 

*
در گفتگو با سرکار خانم فائزه کثیر درباره پرهیز و آزادی،، جایی این پیام را با سروده برایشان فرستادم که با همین داده نگار پیوندی داشت

چو پرهیز آید و پوشش به تن‌ها
میان مردمان، مردان و زن‌ها

همی شور درونی گُر بگیرد
و هریک رنگ خود درخور بگیرد

دو رنگی که دو سوی گردش آید
وز آن نیروی جوشِ چرخش آید

و این نیرو چو در خانه نشیند
به مانا مان پاکیزه نشیند

از آن جانانه جانی می‌شکوفد
همی دلمردگی‌ها را بروفد

که گرمی در جهان بومی آباد
به جان و زایشی در زندگی باد
داده‌نگار 620

هر آنجایی که این گرمی نباشد
و سردی در دل کاشانه باشد

به جنگ آید که نیرویی بدزدد
پی آن سوخت باشد که بسوزد

*
داده‌نگار همخوان
418
452 / 457