جان دانا
کودک کنجکاو
بازی آموزش
هنر دانایی بخش
نماد آگاه نما
خوی آرام
دل آگاه
منش فرزانه
روان فروتن
مان رانا
ابزار کار
جای داد و ستد
زیرساخت پیشه وری
کالای ارزنده
بستر پر رفت و آمد
انبار سوخت
خانه سربازان
زمین ورزشکاران
پدیده ی پویا
ساختمان بلند
*
به جایی که پویا شد از جنب و جوش
و آن جایگاه پر از کار و کوش
به آرامی آگه کن از روی هوش
نشان دِه تمادِ هنرهای نوش
پادگان با کاربری نظامی
بیمارستان با کاربری درمانی
جاده و پایانه با کاربری حمل و نقل
کارگاه و کارخانه، با کاربری صنعتی
فروشگاه یا برگههای بهادار، کاربری تجاری
زمین کارزار ورزشی
همگی سرشت یا مزاج یکسانی دارن
مانِ رانا
جایگاهِ پویایی یا داد و ستد خشک و چارچوبی
همچنین ابزار و خودرو
که پدیدههایی برای انجام کار یا پویایی هستند
در همه اینها نیاز هست که
هنر آگاهیبخش به کار گرفته شود؛ نمادها و نشانها؛ تصویرنگاشت (پیکتوگرام)؛ داستانی ساده و پیامدار
*
در آن جایی که کار و جُنبوجوش است
به دلآگه نیاز و هم به هوش است
*
بازیچهی آن بچهی کنجکاو چه باشد؟
در پویش و با جنبش یک پدیده باشد
*
گردش در آخشیآباد
فالبین در دَمودستگاه رانامان بزرگ
روبروی سردر کارخانجات رانامان، تندیسی رنگین نشاندهاند که یک فالبین سبزپوش، بر فنجانی آبیرنگ خیره شده و روبروی اندام تنومند رانامان بزرگ که سراپا تا تاج آن قهوهای است و دستکشهای نارنجی در دست دارد، نشسته.
راهنمای گردشگری، داستان این تندیس را برایمان گفت:
رانامان بزرگ، شهرک بزرگی داشت که در آن کارخانههای فراوانی بود، آنچنان گسترده که بیمارستان و پایانه جابهجایی و پادگان رزم آوران ورزیده و ساختمان بازار برگههای بهادار و فروشگاههای ابزار و خودرو هم داشت.
روزی در یک نمایشگاه همگانی، فالبینی از رانامان درخواست میکند که بگذارد فنجان آبی رنگ او را ببیند؛ رانامان که شیفتهی پوست سبزه و چشمان آبی و آرام او میشود، پای گفتههایش مینشیند و نام او را میپرسد
او هم پاسخ میدهد، من دانامان هستم و دمودستگاه تو در آینده روندی را پیش خواهد گرفت که همگان از آن خواهند آموخت
چون همه جاهایی که تو ساختهای خوی خاک آتشین دارد خشک است
نیازمند آن هستید که نرمش دلی آگاه را در آن راه دهید
تا در تکاپوی چهارچوبی و پر تنش آنجا، درون کارکنان را بجوید و بشناسد، آرامشان کند و نیازشان را بیابد
نواهای آرامبخش پخش کند
نمادهای راهنما که زود و گویا، آگاهی ببخشد، بر دیوارها و کنار راهها و بر جایجای بیمارستان و کارخانهها و پایانه و دستگاهها و ابزار و خودروها و بر دوش و یقه و کلاه و آستین کارکنان جای دهد.
نشانههایی برای زبان بدن بیافریند که در بازار برگه بها و راهنمایی رانندگی و میان نیروهای رزمی به کار آید
و نشانهای بازرگانی بر کالاها بنشاند که سازنده آنها، زود شناخته شود.
رانامان بزرگ، همان روز ، داناجان را دستیار خود میکند تا همه این کارها را پیش برد.
*
دادهنگار همخوان
455 / 458